آیه 103 سوره نحل

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ ۗ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ

[16–103] (مشاهده آیه در سوره)


<<102 آیه 103 سوره نحل 104>>
سوره :سوره نحل (16)
جزء :14
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و ما کاملا آگاهیم که کافران (معاند) می‌گویند: آن کس که مطالب این قرآن را به رسول می‌آموزد بشری است، (مقصودشان بلعام ترسا یا عایش یا یعیش یا غلام رومی یا سلمان فارسی بود) در صورتی که زبان آن کس که این قرآن را به او نسبت می‌دهند اعجمی (غیر فصیح) است و این قرآن به زبان عربی فصیح و روشن است.

و ما می دانیم که آنان می گویند: یقیناً این آیات را بشری به او می آموزد!! [چنین نیست که می گویند، زیرا] زبان کسی که [آموختن قرآن را به پیامبر] به او نسبت می دهید، غیر عربی است و این قرآن به زبان عربی فصیح و روشن است.

و نيك مى‌دانيم كه آنان مى‌گويند: «جز اين نيست كه بشرى به او مى‌آموزد.» [نه چنين نيست، زيرا] زبان كسى كه [اين‌] نسبت را به او مى‌دهند غير عربى است و اين [قرآن‌] به زبان عربى روشن است.

مى‌دانيم كه مى‌گويند: اين قرآن را بشرى به او مى‌آموزد. زبان كسى كه به او نسبت مى‌كنند عجمى است، حال آنكه اين زبان عربى روشنى است.

ما می‌دانیم که آنها می‌گویند: «این آیات را انسانی به او تعلیم می‌دهد!» در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت می‌دهند عجمی است؛ ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

We certainly know that they say, ‘It is only a human that instructs him.’ The language of him to whom they refer is non-Arabic, while this is a clear Arabic language.

And certainly We know that they say: Only a mortal teaches him. The tongue of him whom they reproach is barbarous, and this is clear Arabic tongue.

And We know well that they say: Only a man teacheth him. The speech of him at whom they falsely hint is outlandish, and this is clear Arabic speech.

We know indeed that they say, "It is a man that teaches him." The tongue of him they wickedly point to is notably foreign, while this is Arabic, pure and clear.

معانی کلمات آیه

يلحدون: لحد و الحاد: عدول و انحراف از استقامت، ميل. «لحد الى فلان: مال اليه، لحد عنه: عدل و انحرف». «يلحدون»: ميل مى‏ كنند و نسبت مى‏ دهند.

اعجمى: عجم: خلاف عرب. عجمى: منسوب به عجم. خواه فصيح باشد يا غير فصيح. عجمه: لكنت زبان و عدم فصاحت. اعجم: غير فصيح. يعنى: ‏آنكه نمى‏ تواند مطلوب خويش را بهتر بيان كند، خواه عرب باشد يا غير عرب. فصيح: روشن، آشكار. راغب گويد: «العربى الفصيح البين. عربى الكلام». ايضا عربى، منسوب به عرب است.

نزول

ابن عباس گوید: مردى در مکه بود به نام بلعام که عرب نبوده است و مشرکین می‌دیدند که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نزد این مرد رفت و آمد می‌کرده لذا شایع کردند که آنچه که پیامبر مى گوید بلعام به او تعلیم می‌دهد و برخى سند این حدیث را ضعیف شمرده و آن را بى‌اساس دانسته اند.

از طریق حصین از عبدالله بن مسلم الحضرمى نقل شده که گوید ما دو برده داشتیم بنام یسار و جبر و اینان از کسانى بودند که انجیل و تورات را می‌خواندند و تعلیم می‌دادند و رسول خدا گاهى که از نزد آن‌ها عبور می‌نمود. به گفتار آنان گوش فرامی‌داشت. لذا مشرکین شایع کردند که محمد از این دو نفر تعلیم می‌گیرد.

برخى گویند که غلامى از اهل روم ملازم پیامبر مى بود و گاهى از انجیل براى پیامبر سخن مى گفت و اسم او یسار (یا) جبر بوده است. عکرمة گوید: غلام مزبور از بنى‌عامر بن لوى بود که نام او یعیش بوده است و نیز گویند: اسم او عابس بوده که بعد مسلمان شده بود.

ضحاک گوید: غلام مزبور سلمان فارسى بوده است. شیخ بزرگوار ما نیز بدون ذکر عنوان شأن و نزول در این باره اشاره مختصرى در تفسیر خود نموده است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ «103»

و البتّه ما مى‌دانيم كه مخالفان تو مى‌گويند: جز اين نيست كه بشرى آن (قرآن) را به او مى‌آموزد. (اينگونه نيست، زيرا) زبان كسى را كه (اين قرآن را) به او نسبت مى‌دهند غير عربى ونارساست، در حالى كه اين (قرآن) زبان عربى روشن است.

جلد 4 - صفحه 583

نکته ها

گويا در مكّه شخص غير عربى زندگى مى‌كرده وكفّار به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تهمت مى‌زدند كه معارف قرآن را از او مى‌آموزد و به خدا نسبت مى‌دهد، در حالى كه:

- چگونه دو نفر كه زبان يكديگر را نمى‌دانند بهم آموزش مى‌دهند؟

- چگونه در آن زمان هيچ كس ادّعا نكرد كه من معلّم پيامبر هستم؟

- چگونه سخنانى كه در مدّت 23 سال و در شرايط گوناگون نازل شده بايكديگر هيچ اختلافى ندارند؟

- چگونه خود معلّم ادّعاى پيامبرى نكرد؟

- چگونه فرياد و مبارزه طلبى قرآن كه اگر حتّى يك سوره مثل آن بياوريد از حرفم برمى‌گردم را، كسى تاكنون پاسخ نداده است؟

- چگونه مى‌توان در زمان جاهليّت سخنانى گفت كه امروز دانشمندان به گوشه‌اى از اسرار آن هم نرسيده‌اند؟

- چگونه كتابى را كه آن همه عرب‌هاى مخالف يك سوره‌اش را نياوردند، يك غير عرب همه آن را آورد و آموزش داد؟

پیام ها

1- نقل گفتار مخالفان به همراه پاسخ آن، براى روشن شدن ذهنِ مؤمنان، كارى قرآنى است. يَقُولُونَ‌ ... لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ‌ ...

2- اين استدلال كه تا نباشد چيزكى مردم نگويند چيزها، درست نيست. «يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ (103)

بعد از آن شبهه ديگر منكرين نبوت حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بيان مى‌فرمايد:

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ‌: و هرآينه بتحقيق مى‌دانيم ما آن را كه ايشان مى‌گويند: إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ: جز اين نيست كه مى‌آموزاند او را آدمى و اين قرآن از جانب خدا نيست. قريش مى‌گفتند: بلعام نصرانى آهنگر او را تعليم دهد.

چون پيغمبر او را دعوت و چيز مى‌آموخت، وقتها خدمت حضرت مى‌آمد، لذا اين نسبت را دادند و اشخاص ديگر را نيز گفته‌اند. اصح آن را ابو فكيهه شبها خدمت حضرت قرآن ياد مى‌گرفت. مشركين گفتند: از اين غلام كلام مى‌آموزد؛ حق تعالى در رد آنها فرمود:

لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌ‌: زبان و لغت آن كه ميل نمايند و نسبت دهند قرآن را به سوى او عجمى و گنگ و خالى از فصاحت و بلاغت باشد. وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ‌: و اين قرآن لغتى است عربى روشن كه شما با وجود كمال فصاحت و نهايت مهارت بر انشائات غريبه، از اتيان به مثل آن عاجزيد. پس ادعائى كه نمائيد كه مى‌آموزاند عجمى شكسته زبان مر آن‌

جلد 7 - صفحه 285

حضرت را، كلامى بدين فصاحت و بلاغت، هرآينه بطلانش از آفتاب روشن‌تر خواهد بود، و چگونه بدين شبهات واهيه و كلمات ركيكه مى‌توان خاموش نمود نور آياتى كه تمام عقول بشر را حيران گردانيده نظم و اسلوب لفظ آن، چه برسد به معانى و حقايق و دقايق آن.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (101) قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى‌ لِلْمُسْلِمِينَ (102) وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ (103) إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ لا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (104) إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ (105)

ترجمه‌

و چون بدل نمائيم آيتى را بجاى آيتى و خدا داناتر است بآنچه نازل مينمايد گويند جز اين نيست كه تو افتراء زننده‌ئى بلكه بيشتر آنها نميدانند

بگو نازل نمود آنرا روح القدس از پروردگارت بدرستى تا ثابت گرداند آنانرا كه ايمان آوردند و هدايت و بشارت باشد براى مسلمانان‌

و هر آينه ميدانيم كه آنها ميگويند جز اين نيست كه تعليم ميكند او را انسانى زبان كسيكه منحرف ميشوند از حق بسوى او غير فصيح است و اين زبانى است عربى واضح‌

همانا آنانكه نمى‌گروند بآيتهاى خدا هدايت نميكند آنها را خدا و از براى آنها عذابى است دردناك‌

جز اين نيست كه افتراء ميزنند دروغ را آنانكه نميگروند بآيتهاى خدا و آنگروه آنانند دروغگويان.

تفسير

از ابن عباس نقل شده كه كفّار وقتى حكمى نسخ و بجاى آن حكم ديگرى اثبات ميشد ميگفتند محمّد مردم را مسخره نموده و بخدا افتراء ميزند كه هر چندى حكمى را اظهار و نسخ مينمايد لذا خداوند در مقام ردّ آنها فرموده كه هر حكمى بايد بمقتضاى مصلحت وقت باشد و خدا داناتر است از هر كس بمصالح اوقات و احكام لازمه در هر زمان بر وفق حكمت و مصلحت و اين توهمات فاسده ناشى از عدم علم و معرفت است چون بيشتر مردم نميدانند كه اين احكام از طرف‌

جلد 3 صفحه 317

خداوندى است كه عالم و بصير و حكيم و خبير است و صلاح و خير بندگانرا ميخواهد كه هر وقت هر چه صلاح آنها باشد بتوسط پيغمبر خود براى آنها بيان ميفرمايد تا هيچوقت بر خلاف مصلحت خودشان عمل ننمايند و اين از نهايت رحمت و لطف و مهربانى و رأفت الهى است و شايد باين جهت قبل از نقل كلام آنها كه جواب شرط است بجمله معترضه و اللّه اعلم بما ينزّل اشاره بجواب فرموده و راضى نشده يك آن آنها در اشتباه باشند و شايد بملاحظه احترام پيغمبر اكرم باشد كه قبل از نقل جسارت آنها تبرئه ساحت مقدّس او شود در هر حال جواب اصلى آنستكه به پيغمبر خود فرموده كه بآنها بفرمايد اين احكام و آيات را من از پيش خود نياوردم و انشاء نكردم بلكه تمامى آنها را جبرئيل كه ملقّب بروح القدس است يعنى روان پاك و پاكيزه از جانب خداوند بر من نازل نموده و او امين وحى الهى است و من هم محمّد امينم كه شما مرا باين صفت شناخته و ناميده بوديد و نتيجه تغيير احكام بر حسب اقتضاء وقت آنستكه وقتى اهل ايمان مشاهده نمودند هر وقت حال ايشان اقتضاء حكمى داشته باشد خداوند بيان ميفرمايد و بدون رعايت حكمت و مصلحت تكليفى نميفرمايد و راضى بزحمت آنها نيست لذا اگر حكمى در زمانى براى مسلمانان مشكل شود آنرا رفع فرموده و حكم آسانترى بجاى آن وضع ميفرمايد بيشتر موجب ثبات قدم آنها در دين ميگردد و آن حكم هدايت و راهنمائى بحقّ و حقيقت است و بشارت بثواب و پاداش اخروى براى اهل اسلام كه مطيع و منقاد او امر حقند در هر وقت و زمان و ادراك نموده‌اند مصالح آنرا بعلم و اذعان و مأمونند از اين قبيل شبهات ناشيه از وساوس شيطان و افراد كامله در اين اوصاف آل محمد عليهم السّلام ميباشند چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام اهل ايمان در اين آيه را بآن ذوات مقدّسه تفسير نموده و از جمله عقائد فاسده و اقوال باطله آنها آنستكه ميگويند محمّد معلّمى دارد از جنس بشر كه باو تعليم ميكند قصص و حكايات امم سابقه را و انشاء مينمايد براى او آيات را و آن شخص قمى ره فرموده غلامى بوده ابو فكيهه نام داشته از اهل كتاب كه جديد الاسلام و غير فصيح بوده و بعضى گفته‌اند مراد سلمان فارسى ره است و خداوند در مقام ردّ گفتار آنها ميفرمايد زبان و گفتار كسيكه منحرف ميشوند از حقّ بسوى باطل براى نسبت‌

جلد 3 صفحه 318

دادن تعليم را باو غير فصيح يا داراى عجمه يعنى عيب شباهت بزبان عجمى است و اين آيات بزبان عربى فصيح كه در اعلى درجه فصاحت است نازل شده پس چگونه ممكن است منشى آن شخص اعجم يا عجم باشد و كسانيرا كه تامّل و تدبّر نميكنند در آيات الهى تا بدانند و بيابند كه از نزد خدا است هدايت نميكند آنها را خدا يعنى بحال خودشان واگذار ميفرمايد و مورد لطف و عنايت خود قرار نميدهد در دنيا و در آخرت براى آنها عذاب اليم است و دروغ و افتراء لايق و سزاوار بحال كسانى است كه ايمان بخدا و آيات نازله از نزد او ندارند نه پيغمبر اكرم كه حقيقت ايمان و مظهر آيات الهى است و آنها دروغ گويند نه اهل ايمان كه تصديق نمودند آيات و احكام خدا را و عمل نمودند بر طبق آن چون خوف از عذاب الهى كه ناشى از ايمان بخدا و روز جزا است مانع از هر معصيت و عمل ناشايسته است و آن در مؤمن است نه در كافر و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه مؤمن ممكن است زنا كند و دزدى نمايد ولى دروغ نميگويد و اين آيه را تلاوت فرمود ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لَقَد نَعلَم‌ُ أَنَّهُم‌ يَقُولُون‌َ إِنَّما يُعَلِّمُه‌ُ بَشَرٌ لِسان‌ُ الَّذِي‌ يُلحِدُون‌َ إِلَيه‌ِ أَعجَمِي‌ٌّ وَ هذا لِسان‌ٌ عَرَبِي‌ٌّ مُبِين‌ٌ (103)

و ‌هر‌ آينه‌ ‌ما ميدانيم‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ كفّار و مشركين‌ ميگويند جز ‌اينکه‌ نيست‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ قرآن‌ ‌را‌ پيغمبر اكرم‌ تعليم‌ گرفته‌ ‌از‌ بشر ‌که‌ ‌او‌ تعليمش‌ داده‌ و حال‌ آنكه‌ لسان‌ ‌آن‌ كسي‌ ‌که‌ اينها الحاد ميكنند باو ‌يعني‌ ‌آن‌ كسي‌ ‌که‌ مي‌گوييد ‌که‌ پيغمبر ‌را‌ ياد داده‌ عجميست‌ و ‌اينکه‌ قرآن‌ لسان‌ عرب‌ فصيح‌ واضح‌ و روشن‌ ‌است‌ عرب‌ نام‌ ‌خود‌ ‌را‌ عرب‌ گذارده‌ ‌به‌ اينكه‌ كلام‌ ‌او‌ معرب‌ عمّا ‌في‌ الضمير ‌است‌ و ساير لغات‌ ‌را‌ عجم‌ نام‌ كرده‌ ‌که‌ بمعني‌ گنگ‌ ‌که‌ قادر ‌بر‌ تكلم‌ نيست‌ چون‌ كلمات‌ ‌آنها‌ ‌را‌ نميفهميدند چنانچه‌ حيوانات‌ ‌را‌ مثل‌ انعام‌ حيوان‌ عجم‌ ناميدند و حروف‌ منقوطه‌ ‌را‌ ‌که‌ بتنهايي‌ معني‌ ندارد حروف‌ معجمه‌ گفتند و فرق‌ ‌بين‌ عجم‌ و اعجم‌ اينست‌ ‌که‌ عجم‌ كسي‌ ‌را‌ گويند ‌که‌ نسلش‌ ‌از‌ عجم‌ ‌باشد‌ لكن‌ ممكن‌ ‌است‌ مدتي‌ ‌در‌ عرب‌ بوده‌ و زبان‌ عربي‌ ‌را‌ فرا گرفته‌ و بتواند بعربي‌ تكلّم‌ كند و اعجم‌ ‌آن‌ كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ قدرت‌ ‌بر‌ تكلم‌ بعربي‌ نداشته‌ ‌باشد‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ ميفرمايد (وَ لَقَد نَعلَم‌ُ) چون‌

جلد 12 - صفحه 190

علم‌ الهي‌ احاطه‌ دارد بكل‌ّ شي‌ء (انّهم‌) ‌اينکه‌ كفار و مشركين‌ (يقولون‌) ‌اينکه‌ نسبت‌ ‌را‌ بحضرت‌ رسالت‌ ميدهند (إِنَّما يُعَلِّمُه‌ُ بَشَرٌ) ‌اينکه‌ قران‌ ‌از‌ جانب‌ پروردگار نازل‌ نشده‌ بلكه‌ بشري‌ تعليم‌ حضرت‌ ‌رسول‌ كرده‌ ‌از‌ قصص‌ انبياء و اخبار سماوي‌ و حال‌ گذشتگان‌ و نحو اينها خداوند ‌براي‌ دفع‌ توهم‌ ‌آنها‌ و تكذيب‌ مقال‌ ‌آنها‌ ميفرمايد (لِسان‌ُ الَّذِي‌ يُلحِدُون‌َ إِلَيه‌ِ أَعجَمِي‌ٌّ) البته‌ اينها شخص‌ معيني‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌با‌ پيغمبر تماس‌ داشته‌ و ‌از‌ طوائف‌ عرب‌ نبوده‌ ‌ يا ‌ ‌از‌ فارس‌ ‌ يا ‌ ‌از‌ روم‌ بوده‌ ‌در‌ نظر داشتند خداوند ميفرمايد ‌اينکه‌ شخص‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌شما‌ الحاد ميكنيد ‌يعني‌ شريك‌ قرار ميدهيد اصلا قدرت‌ ‌بر‌ تكلم‌ عربي‌ ندارد مفسّرين‌ ‌در‌ تعيين‌ ‌اينکه‌ شخص‌ ‌هر‌ كدام‌ كسي‌ ‌را‌ گفتند و چون‌ مدركي‌ ندارند اعتبار ندارد فقط مي‌گوييم‌ خداوند نام‌ ‌او‌ ‌را‌ ذكر نفر ده‌ چون‌ ‌خود‌ مشركين‌ ميدانستند كرا ميگويند ميفرمايد ‌آن‌ كس‌ ‌که‌ ‌شما‌ مي‌گوييد اصلا قدرت‌ ‌بر‌ تكلم‌ بلسان‌ عرب‌ ندارد (و ‌هذا‌) ‌يعني‌ ‌اينکه‌ قرآن‌ مجيد لِسان‌ٌ عَرَبِي‌ٌّ مُبِين‌ٌ ‌شما‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ افصح‌ عرب‌ ميدانيد قدرت‌ ‌بر‌ اتيان‌ بيك‌ سوره‌ ‌آن‌ نداريد چه‌ رسد شخص‌ اعجمي‌ ‌که‌ قدرت‌ ‌بر‌ تكلّم‌ عربي‌ نداشته‌ ‌باشد‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 103)- سپس به بهانه دیگر، و یا صحیحتر، افترای مخالفین به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله اشاره نموده، چنین می‌گوید: «و ما می‌دانیم آنها می‌گویند: این آیات را بشری به او تعلیم می‌دهد» (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ).

قرآن با یک پاسخ دندان شکن خط بطلان بر این ادعاهای بی‌پایه می‌کشد و می‌گوید: اینها توجه ندارد، «زبان کسی که قرآن را به او نسبت می‌دهند عجمی است، در حالی که این قرآن به زبان عربی فصیح و آشکار (نازل شده) است» (لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ).

از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که اعجاز قرآن تنها در جنبه محتوای آن نیست بلکه الفاظ قرآن نیز در سر حدّ اعجاز است، و کشش و جاذبه و شیرینی و هماهنگی خاصی که در الفاظ و جمله بندیها وجود دارد مافوق قدرت انسانهاست.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
  2. طبرى صاحب تفسیر جامع البیان.
  3. سیوطى صاحب لباب النقول فی اسباب النزول.
  4. تفسیر ابن ابى حاتم.
  5. تفسیر کشف الاسرار.
  6. محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص488.

منابع